بی بال پریدن..
|
این جا همه چیز تکراریست. گوشه ی این پیاده رو، کنار باجه تلفن ،هنوز کسی حرف می زند. هر روز . گاه ،گلی میشود از بارش چاله های پر آب و رو به رویش چراغیست که هیچ گاه برایش سبز نشده و ثانیه هایی که روی صفر مانده اند. . . دوست دارد بین خطوط سفید ،خودش را ببیند و لحظه ای که صورت سیاه آسفالت خیس می شود را . منتظر می ایستد .بی آنکه بنشیند... . . . . . شیشه پر شده است از قطره هایی که وقتی فرود می آیند ، رد پایشان تا پایین ترین نقطه ی پنجره می رود. پنجره را باز می کنم. او در وسط خیابان، عاشقانه خیس می شود و به شکرانه ی رحمتت ،دستانش به سوی تو بلند است.
باران باران باران گوشه ای از زیبایی توست . . . . پینوشت:باران!پروردگارا ،باران! من نیز عاشقانه خیس شدن را دوست دارم . . . یا حسین [ سه شنبه 91/1/15 ] [ 1:15 صبح ] [ نقل و نبات ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |